|
|
کاشکى من یک کبوتر مىشدم کاش چون آلاله پرپر مىشدم کاشکى اندر فراز مأذنه؛ روز و شب اللَّه اکبر مىشدم کاشکى مىآمدم در کوى تو در رهت حُرِّ دلاور مىشدم ........................ یک جماران لاله در خون کِشتهام آیههاى خونشان بنوشتهام هین مپندارى که من سرگشتهام خویش را با خونشان آغشتهام کاشکى من هم میان لالهها کُشتهاى در خون شناور مىشدم ........................ در جماران ماه من تابنده بود روح ایمان از وجودش زنده بود سایههاى شب فرارى مىشدند صبح عاشورائیان پاینده بود کربلا در کربلا پر مىزدم! همچون قاسم، همچو اکبر مىشدم ........................ من حسینى با خمینى بودهام خاک خود را کربلا بنمودهام باوى از اندیشه »قالوا بلى« راه پر خون بلا پیمودهام کاشکى پا در رَهِ روح خد، رَه سپر یک بار دیگر مىشدم ........................ چون عَصایى در کفِ موساى خود زنده جانى از دم عِیساى خود بهریارى در مصاف فتنهها ذوالفقارى در کف مولاى خود کاشکى در کوچههاى بىکسى، بهر مولا یار و یاور مىشدم ........................ با على همراز و همره مىشوم همنوا همناله در چَه مىشوم در »سقیفه« با على از فتنهها هر مدینه، هرگه، آگه مىشوم کاشکى با »ناکثین« و »مارقین« ذوالفقارِ دست حیدر مىشدم
|
|
|
حسین رضایی ::: چهارشنبه 86/12/29::: ساعت 2:3 صبح
|
|
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
|
|
|
|
|
|
|
|
بازدید امروز : 3 |
بازدید دیروز : 0 |
بازدید کل : 18093 |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
.:: اشتراک در خبرنامه ::. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
مرکز نشر فرهنگ شهادت اراک |
|
|
|