ما جرعه نوش باده »قالوابلى«ایم
فوّاره خون خدا در کربلائیم
ما شعلههاى سرکش فریاد و دردیم
ما نعرههاى »یا على« گاهِ نبردیم
ما ریشه در خون هزاران کشته داریم
صد پُشته دل در خون خود آغشته داریم
با ما شقایق اُلفتى دیرینه دارد؛
داغ دل ما را درون سینه دارد
ما پیروان صادق پیر خمینیم
در ظهر عاشورا همآوا با حسینیم
»فهمیده«هاى ما چون در خطِّ حسیناند،
خود کشتههاى »بدر« و »خندق« یا »حنین«اند
شد دجلهها جارى ز خون جارى ما
تا چشم بدخواهان نبیند خوارى ما
آنگه که خونِ یار ما در کربلا ریخت
»حلاج« ما خود را به دارى دیگر آویخت!
ما سربهپاى عشق لیلى کى سپاریم؟
ما »رؤیت خورشید« را چشم انتظاریم